یگان ۵۲۱

وبلاگ بچه های یگان ۵۲۱ از مرکز آموزش ۰۱ نزاجا

یگان ۵۲۱

وبلاگ بچه های یگان ۵۲۱ از مرکز آموزش ۰۱ نزاجا

یادی از هم سنگران

امروز اصلا قصد پست دادن نداشتم ولی چندتا از دوستان با نظراتشون وادارم کردند که یه پست دیگه بفرستم فضا ......


و حالا نوبتی شروع می کنیم


بعضی از دوستان عزیز که معلوم نیست تو این مدت کجا رفته بودند بالاخره قدم رنجه فرمودند و منت بر سر اهالی این وبلاگ قرار دادند.باشد تا این دوستان رستگار شوند و بیش از گذشته به اینجا سر بزنند ....

برای سایر مفقودین یگان که از آنها تنها پلاکی در سنگرمان مانده است نیز آرزو می کنیم که ....  (زودتر کشف بشند و دوباره تو سنگر دور هم جمع بشیم )


راستی تا یادم نرفته هرچی از باحالی این احمد حلاج بگم کم گفتم (برو حالش رو ببر احمد جون ) این احمد خیلی کاراش توپه ! آقا صبح به صبح که با سرویسشون مشرف میشن به اداره واسه ما دست تکان می فرمایند ...... ولی متاسفانه از غم فراغ دوستان یه مدتیه که آواز خوندنش نمیاد .


کریم خاکی هم که احتمالا اواسط خدمت باید ترخیص بشه چون خوشبختانه رتبه امتحان ارشدش خوب شده و قبول میشه ! حاجی تبریکات گرمم رو مجددانه بپذیر فقط مراقب باش از گرمای تبریک نسوزی !


احسان اندی هم لطف کرد و یه عکس با حال فرستاد از بچه ها که اگه تونستم تو قالب این بلاگ تغییرات بدم میزنمش سر در اینجا . فقط نمی دونم چرا بعضی از بچه ها رو تو اون عکس حذف کرده؟ ایشالله که بحث پدر کشتگی در میان نیست !


اما امیر حسین فرهمند که وای به حالش اگه دستم بهش برسه !!!

داداش میای و میگی تو فنی حرفه ای از روز تا شب اینترنت بازیه فقط؟! اونوقت فقط سالی یه بار به ما سر میزنی !!!


رحیم عباس زاده هم که دیــــگه شده پــــیـچ خودکار ... عــــابـــــاس زاده اصلا بهت نمیومد اینطوری بپیچ بشی ولی خــب دیگه بچـــه های 521 بـاید همه جاخودشون رو ثابت کنن.... برافراشته باد پرچم 521 و پرچم 01


و اما سر انجام جناب دکتر دانایی هم به جمع ما پیوست . دکتر برو دکتر ( تو شاهرود خوش میگذرونی دیگه.... ای شیطون !!! )


راستی از این بچه های بی معرفت اصفهان چرا هیچ خبری نیست ؟مخصوصا این آرش مشهدی و حمید اصفهونیا هنوز از خودتون هیچ نماینده ای نفرستادینا !!!


خبــــــر داغ از مرکز : ستواندوم پیاده باقری شده افسر آموزش 521



پ.ن1 : به کمک تنی دیگر از دوستان لیست محل خدمت بچه ها آپدیت شد ....


پ.ن2 : خیلی مهم : آقا برای بار چندم هرکی مایل به نوشتن تو بلاگ هست خبر بده که براش دعوتنامه ارسال کنم تا بتونه بنویسه !


پ.ن3 : مانیان کجایی که با یاد خنده هات شاد میشیم . شهرام هم خبری ازش نیست ...


و در آخر اینکه پــــرسپـولیـــس رو عشقه !!!

نظرات 35 + ارسال نظر
toloefarda.com سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:22 ب.ظ http://toloefarda.com

سلام خسته نباشید میخواستم بدونم که شما تمایلی به تبادل لینک با سایت طلوع فردا دارین اگر تمایل داشتین ما میونیم یا لینک شما رو داخل سا?ت قرار بدیم یا این که یک تبلیغ رایگان بهتون بدیم منتظر خبر شما هستیم

احمد حلاج سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:24 ب.ظ

بازم سلام به بچه های خوب یگان 521 داداش ممد دمت گرم که یه کم از ما هم حرف زدی چند روز پیش میلاد بهم پیام داد و گفت جاش خوبه منم برای چند تا از بچه ها پیام دادم که از 15 تا ژیام فقط 2 تاش رفت خلاصه دل ما بدجور هوای بچه های ناز 521 رو کرده در آخر از ممد فرمانبر گل ممنونم که لااقل یه جای مجازی ساخت که بچه ها از هم خبر داشته باشند راستی اگه خبری از جناب سروان حیدری دارید بنویسید به قول ممدجواد" از دوری شما غم مرا سر گرفت" و به قول اصغر باباجانپور "شمه خنابدون" راستی تکه کلام مسعود شاهمحمدی رو هم که دیگه خودتون میدونید ممد جان من می خوام بتونم تو وبلاگ چیز بنویسم برام یه دعوتنامه خوشگل بفرست دم خونمون راستی پاکتش قشنگ باشه!!!!!

دانایی چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:44 ب.ظ

سلام ممد جون .لشکر ۵۸ شاهرود نه شیراز . راستی علی حسینی و شعبانی و پهلوان زاده ام شاهرودن با من . میدونی بچه ها چرا خبری ازشون نیست؟چون خیلیا مثل من نمیدونن وبلاگ داری

حامد خدمتی چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:36 ب.ظ

اسم هرکی رو که میخونم بگه من
1 2 3 4 4 4 4 4 4
آی با تو هستم چرا نمیگی من نهست میزنم تا آدم شی

سلام
ارشد آموزش ف ل و خدمتی هستم
الام هم میتونید بگید ستوان یکم خدمتی

عجب جایی افتادم من فرماندهی ترابری آماد و پشتیبانی.
حالا اگه گفتی تو چه یگانی؟
زور نزن به مغزت
عقیدتی سیاسی
حالا اگه گفتی تو چه شعبه ای؟
باز هم به مغزت فشار نیار
شعبه نظارت و بازرسی و ارزشیابی مکتبی
از فرمانده پادگان گرفته تا سرباز از من حساب می بره
دمت گرم عجب وبلاگی درست کردی یادت باشه 3 روز تشویقی برات بنویسم حالش رو ببری

دوس دارم من رو هم دعوت کنی تا بتونم تو وبلاگ بنویسم.
یاد آموزشی بخیر
یاد حضور غیاب کردنام بخیر
خدافظی نمیکنم چون باز هم میام

دانایی چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:52 ب.ظ

سلام امروز حامد زنگ زد بهم بازم مرام بروبچس شهریار هر کی از سالار قریشیان خبر داره به مام بگه ا ببخشید ... سلام کریم دوستت داریم حال کردی بیا یه چرخی مشهد بزنیم

محمد چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:55 ب.ظ

حمید جون شرمنده البته فقط تو پست فصلی جدید اشتب شده بود .

بابت خبر دادن از بچه ها ممنون

در مورد اینکه گفتی بچه ها از بلاگ خبر ندارند باید بگم از کم لطفی خودشون هست
چون ما ۲-۳ روز آخر هم تو برد یگان زدیم هم زبونی به خیلیها گفتیم.

در اولین فرصت محل خدمت بچه های جدید رو اضافه می کنم

محمد چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:58 ب.ظ

حامد خوش اومدی !!!
اینها رو یادت میاد دیگه ؟! :
به نظر شما من که ف ل و هستم کد می خورم ؟
به نظر شما من که ف ل و کشاورزی هستم هم کد می خورم ؟
به نظر شما من که ف ل و هستم سه تا ستاره می گیرم ؟

حامد خدمتی پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:19 ب.ظ

سلام محمد
آره یادمه
یاد دوران آموزشی بخیر
هیچوقت یادم نمیره که میخواستید واسه من جشن پتو بگیرید من هم قیافه جدی گرفتم و گفتم هرگی با من کاری داشته باشه من میدونم و اون......جذبه رو حال کردین
حمید دانایی به من گفت که این سایت رو زدین
دم حمید هم گرم
ایول دوکی
راستی ارشد سیبیل کجا افتاده؟

دانایی حمید پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:07 ب.ظ

سلام هر کس از ممد تیموری بچه غیور شهر کرد خبر بگیره یه تار سبیلشو جایزه میگیره.... ممدم صدای نازو خسته ای داشت بچه با مرامی بود.......هر جا هستی فدای بوی پیرهنت ممد جون

حمید دانایی پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:21 ب.ظ

و اما امید فتحی........نا گفته ها: این اواخر خودش از راه رفتن خودش خسته شده بود......کبک میخواست راه رفتن کلاغ و یاد بگیره راه رفتن خودشم یادش رفت۰۰
منظور اینکه فکر نکنین بهش ۰۱ خوش گذشت تا روز اخر همش استرس داشت نکنه علیپور میدونه و به روی خودش نمیاره ..
راستی یه سلامم خدمت بروبچس باحال اذری مخصوصا داش رحیم که یه بارم با من بهداری نیومد و مثل مرد رزه میرفت ...و ۱۰۰ سلام خدمت داش شهرام که بی مزد ومنت برامون فال می گرفت..نیما شریفی عیسی خانی علی حسینی .....ارشد عزیزمون نوید انصاری
که ۵ صبح با تیپا مارو از اسایشگا پرت میکرد بیرون.... و درود به شرف سروان حسن حیدری که همه میدونن چرا..

حامد خدمتی پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:42 ب.ظ

دکتر برو دکتر
حمید اولین فرصت میام مشهد.

محمد پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:30 ب.ظ

حامد اگه تو بری مشهد پس مشهد کجا بره؟

محمد پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:34 ب.ظ

حمید جون ممد تیموری که امریه داشت
اگه اشتباه نکنم امریه کمیته امداد واسه شهر خودش

و اما افشای پرده ای دیگر از امید فتحی :
یادتون هست نزدیکهای امتحان پایانی امید همیشه زیلو بدست بیرون بود و مثلا درس می خوند؟!
اون مارمولک میرفت سیگارش رو می کشید و میومد (‌البته به قول بروبکس ما میرفت تیراندازی )

رحیم عا باس زاده جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:25 ب.ظ

دکتر برو دکتر
من رژه اصلا نرفتم پا طلا بودم
بعدا بهت بگم که من تازه دارم راه میوفتم و پیچوندنهای من تازه شروع شده وتمومی نداره تا امروز که روز سی وهشتم بعد از آموزشیه من 5 روز هم خدمت نکردم
دکتر برو دکتر
اگه انتقالی من برا خوی جور نشه برای اونا نقشه دارم در حد تیم ملی
همتون رو دوست دارم و ممنون از آقا دوکی که از ما یاد کرده

حامد خدمتی جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 ب.ظ

سلام
بچه ها حالم خوب نیست.
شکست عشقی خوردم

محمد شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ب.ظ

بیخیال حامد

شکست عشقی چیه ؟!

روحیت رو نباز سرباز دوباره تلاش کن تو میتونی

رحیم یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 ب.ظ

دکتر جان بیشتر مواظب خودت باش چون ممکنه اونجا هم آنتن داشته باشین
و اما حامد خدمتی تو هم میتونی به سبک سامورایی خودت رو خلاص کنی تا از شر این شکست عشقی خلاص بشی
و اما خودم اگه بتونم باز می پیچونم ولی اگه نشد شاید تا 45یا50 روز دیگه از من خبری نباشه چون امکانات در اسلام آباد متعلق به دوران ما قبل تاریخه و شاید 500 سال دیگه اینجا با کامپییوتر آشنا بشن و اینترنت بماند...
در مورد اصفهونیا هم به نظر من بچه های اصفهون منتظرن که ما دواطلبانه هزینه فیش تلفن و برق و... اونا رو تقبل کنیم تا قدم رنجه کنن و خوشون رو نشون بدن

رحیم عا باس زاده یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:30 ب.ظ

تا سلام دوباره خداحفظ شما دوستان

محمد یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:08 ب.ظ

من همینجا اعلام می کنم حاضرم بخشی از هزینه

دوستان اصفهانی را تقبل کنم تا مشرف بشن

ولی اگه نیان باید هزینه بلیط هواپیمای رحیم را بدن

کریم خاکی دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:52 ب.ظ

خاطرم نیست تو از بارانی...
یا که از جنس نسیم....
هرچه هستی گذرا نیست هوایت.بویت....
تو مرا یاد کنی یا نکنی...
من به یادت هستم
تقدیم به سروان علیپور

کریم خاچییییی دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:00 ب.ظ

بچه ها واستون یه بمب خبزی دارم....
می خوام به زودی تو نوشتن وبلاگ به محمد کمک کنم.
منتظر خبرهای داغ و HOT باشید
دکتر یاد اون دگزامتازونی که بهم زدی می افتم باسنم درد میگیره
حامد تو رو خدااااااا برو

محمد سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:29 ق.ظ

جناب سروان امراله علیپور سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:58 ب.ظ

دورود به شرفت کریم(از طرف جناب سروان علیپور)

عاباس زاده سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:06 ب.ظ

بچه ها مثل اینکه پیچهای من تمومی نداره بازم یه هفته دیگه استعلاجی
کریم خواهشا ببایین یک مراسم یادبود واسه فرمانده سابقمون که همیشه در دلهایما زنده خواهد بود بذاریم
پیشنهاد میدم اگه از دوستان کسی عکس جناب سروان علیپور رو داره بده محمد تاازش تو وبلاگ استفاده کنه

دکتر دانا سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:23 ب.ظ

سلام کریم جون دگزامتازون جدید رسید بدون درد بدون عارضه

خدمتی سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:13 ب.ظ

سلام
آی کریمُ. وای کریم. چاکریم
جیگر طلاها امروز حال یه س۲ کادری رو گرفتم
سر صبحگاه به سربازاش فش داد من هم کشیدمش بازرسی.
به غلط کردن افتاده بود
حال کردم
کریم خاکی واسه تو سرودم
کل کادری پادگاه(۲) هر روز به گ... میروند(۲)

محمد چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ب.ظ

خیلی از جو مودبانه اینجا عذر می خوام

ولی حامد ریدم تو اون شعری که سرودی + استعداد شاعریت

آخه این شعر بود ؟

و اما تو رحیم مارمولک !!!!

بار آخرت باشه از طرف فرمانده عزیزمون کامنت میزاری

ستوان موتور وظیفه خاکی چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:07 ب.ظ

coming soon....
به زودی شعر جدید یگان روی سایت می آید....
آخرین خبرها:
باردار شدن حمید سالک در آموزشی توسط یکی از اعضا گروه 17

شهرام در آخرین فیلم هالیوود با خانوم خشکله<گلشیفته> هم بازی می شود....


چه کسی علیپور را کشت؟؟؟

بوگیر پا برای طهماسبی رسید...

عیسی خانی ؟ من دوپینگی نیستم

حامد خدمتی عشقه نظام ترین افسر 01

دکتر دانایی یک نفر را از مرگ حتمی با دگزا نجات داد

و.....

منتظر نظرات شماییم

کریم چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:12 ب.ظ

ااااااا شیراااااااااااااز

مانیان<ک خ> چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:14 ب.ظ

این بچه های که می خوان برن مرخصی کیا بودن؟
جان؟
نه نه نمیشه دفترچتو دیر دادی

محمد چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 ب.ظ

ببند فکتــــــــــو !!!

آقای دانشجو !

*************
و شهادت را ، و شهادت را ....
کسی متن سوگند نامه رو یادشه ؟
فقط می دونم من و کریم که عمرا اگه یادمون باشه

امین جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:10 ب.ظ

سلام
آقا برای موضوع بعدی با فونت zar ایتالیک و bold و با multi color ن ,100 یار می نویسی
من پایم را تا فانوسقه نفر جلویی بالا می آورم!!!
بازم خدمت س2 مهندس خاکی تبریک عرض می کنیم رتبه خوبش تو کنکور ارشد..........
بالاخره کریم هم یه جا ارشد شد :d
به یاده سعید طهماسبی : تو چشمااااااااااااااااااااااااااااااات مااااااااااااااااال من نیستوو.............................



در ضمن هر کی جلوی اسمش (نام) شماره سازمانیش هم بنویسه با حال می شه..

فرید لطفی سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ب.ظ

سلام به همه دوستان عزیزم
امیدوارم هرکجا هستین موفق باشین و از زندگی لذت ببرین.
راستی بچه ها از منشی های یگانمون چه خبر؟
ما که داریم اینجا باگرما حال می کنیم(بندر امام).
دکتر جون یادی ازما نمی کنی بی وفا.
نیما غریبی خیلی دوست دارم.
چاکر بچه های بامرام یگان سرافراز ۵۲۱.
فقط یادتون نره: آقایون به خط شین.
قدم آهسته با شمارش بشمار...
ممنون
فعلا بای.

فرید یکشنبه 6 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:52 ق.ظ

سلام به بروبچ.
راستی از احمد شاه عزیزم چه خبر؟؟؟
از ابوذر دوم ستاد پیاده؟؟؟

محمود رفیعی طاقانکی پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:26 ق.ظ

سلام و درود به بچه های سرافراز یگان521 . شرمنده من الان وبلاگتون را دیدم. شرمنده.

محمودجان کم سعادتی ما بود.
امیدوارم هر جا که هستی شاد و موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد